روابط علماي اصفهان و خوانين بختياري درانقلاب مشروطه - فتح اصفهان
پایگاه فرهنگی شهرستان اندیکا
پایگاه اطلاع رسانی اندیکا

مقدمه :
انقلاب مشروطه ايران ، يکي از مهم¬ترين وقايع اوايل قرن بيستم به شمار مي¬رود ، به طوري که برخي از مورخان آن را سرآغاز تاريخ معاصر ايران مي¬دانند . تکوين و پيدايش اين انقلاب در ايران ، از علل و عوامل متعدد ، مشارکت گروه¬ها و طبقات مختلف اجتماعي با آراء و افکار گوناگون و انگيزه¬ها و اهداف متفاوت ريشه گرفت. عنصر دين، باورهاي ملي ، انديشه¬هاي نو ، نقش آفريني علماء ، آزادي¬خواهان ، منورالفکران و ديگر گروه¬هاي اجتماعي عناصر سازنده و شکل دهنده اين انقلاب بودند . مجموعه¬ي اين مؤلفه¬ها به کرات موردبازخواني قرار گرفته¬اند. اما هنوز در پناه واکاوي انگيزه¬ها و علل واقعي برخي رخدادهاي آن عصر ، ناگفته¬هاي مهمي آشکار مي¬ شود . گرچه به بعضي ازعوامل به مقتضاي زمان و جايگاه آنها بطور قابل توجهي پرداخته شد. اما بعضي از رگه¬هاي اثرگذار تاريخي عمداً يا سهواً به وادي فراموشي سپرده شده يا بسيارکمرنگ بيان شده است، به عنوان نمونه به "نقش بختياري¬ها "در انقلاب مشروطه به طور عام، نسبت به ساير عوامل کمتر توجه شده و از آن ميان ، تأثير ارتباط ميان علماي اصفهان و خوانين بختياري واثر گذاري باورهاي مذهبي و پيشينه¬ي ديني ، در اين پيوند به ندرت مورد بررسي قرار گرفت . به همين مناسبت دراين پژوهش سعي بر آن است تا اين خلأ در حد توان با اتکاءبه منابع و مستندات تاريخي بازخواني شود .

بختياري ها و مشروطيت :
    ورود بختياريها به صف مشروطه خواهان ، يکي از فرازهاي تاريخ اين ايل و يکي از عوامل در کنار سلسله علل انقلاب مشروطه ايران به حساب مي آيد . طرفداري ايل بختياري از مشروطيت و قيام آن بر ضد دستگاه استبدادي يکي از مهمترين عواملي است که در تقديرات آزادي ملت ايران تأثيرات بسزايي داشت و هر گاه بختياري¬ها به¬ياري مشروطه خواهان بر نمي-خواستند ظن قوي مي¬رود که به اين زودي¬ها ملت ايران از چنگال استبداد رهايي پيدا نمي¬ کرد . به همين جهت قيام قومي که کمترين آشنايي با افکار جديد نداشت و اکثرخوانين متنفذ آنها با دربار استبدادي  سازش داشته واز اوامر دولت استبدادي اطاعت مي¬کردند در خور مطالعه و تحقيق است[i].

    برخي نويسندگان سود مشترک انگليسي¬ها و بختياري¬ها در مخالفت با محمدعلي شاه و دشمني فراواني که ميان بختياري¬ها که عموزاده هاي هم بودند را عامل همکاري آنها مي¬دانند[ii]. اين نويسندگان ارتباط  سردار اسعد باانگليسها و ملاقات با " ادوارد گري " وزير خارجه انگلستان درست قبل از اقدام بختياري¬ها و عوامل ديگر را دليل قانع کننده اين هدف مشترک مي-دانند[iii].  سردار ظفر انگيزه¬ي خود را در پيوستن به قواي دولتي چنين بيان مي¬کند : " ضديتي بود که ما برادرها و بني عمام با هم داشتيم "[iv] . ملک¬زاده نيز در کنار تاثيرگذاري ارتباط ميان علماي اصفهان و بختياري¬ها علت ديگر ورود بختياري¬ها را اختلافات آنها مي¬داند[v].    گروهي از پژوهشگران رابطه نامناسب بختياري¬ها با قاجارها و بخصوص قتل حسينقلي¬خان ايلخاني توسط آنها را انگيزه ورود به اين قيام مي¬دانند[vi] . عده¬اي تلاش بختياري¬ها براي کسب قدرت رادر کنار ديگر عوامل ذکرمي¬کنند . سردار اسعد آزادي¬خواهي و علاقه به استقرار مشروطيت در ايران و مخالفت با استبداد را به عنوان انگيزه اصلي خود بيان مي نمايد.

پيشينه مذهبي بختياري ها :
    مردم چهارمحال و بختياري پس از لشکرکشي ابو موسي اشعري به سال 23 هـ.ق دين اسلام را پذيرفتند[viii].ايل بختياري قبل از آن که تشييع در مملکت ايران رواج داشته باشد،شيعي مذهب بودند و در مذهب خود،کمال عصبيت را به¬خرج مي¬دادند. اين مهم به دست سادات منطقه شوشتر صورت گرفت [ix]  و همه مدارک قرن هيجدهم نيز نشان مي¬دهد که بختياري¬ها داراي مذهب شيعه اثني عشري هستند[x]. اين موضوع در اغلب نوشتار و خاطرات سياحان خارجي به منطقه بختياري بيان شده است . بيشوب عشاير بختياري را مسلمان و شيعه مذهب معرفي مي¬نمايد و نشانه¬هايي از اعتقادات مذهبي مردم اين منطقه را در خلال سفرنامه¬ي او مي¬توان ديد.

وي درملاقات با حاج ايلخاني( امام قلي¬خان ) مي¬نويسد « ... وي مسلماني متدين است ، يک نسخه قرآن زيبا و تذهيب کاري دارد که بيشتر اوقات آيه¬هايي از آن را تلاوت مي¬کند » [xi].. لرد کروزن مي¬نويسد : " بختياري¬ها صاحب عقيده صاف و ساده و به يگانگي خدا معتقدند و بهشت و جهنم و حساب روز قيامت را هم اعتقاد دارند[xii] .

     وجود بقاع متبرکه و امام زاده¬ها در مناطق بختياري و ساختن بارگاه و مقبره براي آنها گواه اعتقاد راسخ آنها به نوادگان ائمه معصومين مي¬باشد . علاوه بر اين ، نشانه¬هاي اعتقاد خوانين بختياري به مذهب شيعه و پايبندي آنها به اجراي مناسک ديني در اغلب منابع تاريخي ذکر شده است . بي بي مريم در توصيف شخصيت حسينقلي¬خان ايلخاني مي¬نويسد :" پدرم مسلمان حقيقي بود ، در مذهب خيلي متعصب بود ، هميشه نماز شب مي¬نمود . تمام سال که در عربستان(خوزستان) بود با آن گرماي عربستان دوشنبه¬ها  و پنج شنبه¬ها روزه مي¬گرفت ..." [xiii]

    خوانين بختياري از جمله حسينقلي¬خان و اغلب خانواده وي و ساير خوانين بختياري به سبب باورهاي ديني به مکه مکرمه ، مشهد مقدس و کربلاي معلي مشرف شدند[xiv]. حسينقلي¬خان که به تدين و تعصب ديني وي در اغلب منابع اشاره شده است ، در روزنامه خاطرات خود به کرات از سفرخود و خانواده به عتبات و مکه مکرم وکمک¬هاي مالي که براي مرمت حرم امام حسين(ع ) فرستاده ياد ميکند . به عنوان نمونه مي¬نويسد: " حاجي محمد کريم را فرستادم در کربلاي معلي که مسجد ميان حرم را آيينه کاري بکند سه هزارتومان دادم مشغول کار شد ... " "در اين سال حاجي محمد کريم حرم سيد الشهداء عليه السلام را آيينه کاري را تمام کرد آمد . شش هزار تومان خرج کرد"[xv].  در عملکرد خوانين بختياري در جريان مشروطه بخصوص در فتح اصفهان رگه¬هاي اعتقادات مذهبي به روشني ديده مي¬شود . ضرغام السلطنه به هنگام فتح اصفهان 110 نفر سوار را به نام امام علي (ع) انتخاب مي¬کند و يا در جاي ديگر براي حمله به نيروهاي اقبال الدوله در اصفهان دوازده نفر از برادران و خان زادگان بختياري را به تعداد دوازده امام انتخاب و دستور شروع جنگ را صادر نمود[xvi].  همچنين سردار ظفر که ابتدا با امير مفخم همراه بود و جلوي تمام اردوي دولتي براي مقابله با مشروطه خواهان به مورچه خورت آمد. از آنجا به حضرت آيه اله اصفهاني (حاج آقا نوراله) نوشت، که کار من مثل حر در صحراي کربلا شد، اول کسي که جلوي امام مظلوم آمد حر بود، و اول کسي که به راه او شهيد شد هم حر بود، حال من کسي بودم که جلوتر از اردوي دولتي براي قتل و غارت اهل اصفهان آمدم، حالا هم اول کسي هستم که خود را براي آزادي وطن به کشتن مي¬دهم[xvii].

    يکي از انگيزه¬هايي که موجب پيوستن سران ايل بختياري به قيام مشروطه شد ، باورمندي آنها به اعتقادات مذهبي بود که ذکر شمه¬اي از آنها رفت ، با ارتباطي که ميان علماي اصفهان و خوانين بختياري صورت گرفت آنها به درخواست علماي اصفهان که سابقاً نيز در ارتباط با آنها بودند براي نجات اين شهر از جور حاکمان مستبد محمدعلي شاه لبيک گفتند .

سابقه ارتباط علماي اصفهان و خوانين بختياري :
     در آغاز قرن شانزدهم ميلادي که صفويه تشيع را به عنوان مذهب رسمي ايران برگزيدند . اين مذهب رفعت يافت و نقطه عطفي در تاريخ ايران آن زمان پديد آمد .چنانکه به نحو انتقال ناپذيري با ايران پيوند يافت و اين کشور به منزله زاد بوم و دژ شيعه به شمار رفت . در نتيجه نظام¬هاي مذهبي شيعي گري به گونه بي سابقه رونق گرفت و يک گروه از عالمان شيعه استوار¬ترين پايگاه رسمي را به دست آوردند[xviii].  علماي شيعه وظايفي عهده دار بودند که موجبات پيوند ناگسستني آنها با مردم را در سطوح مختلف ايجاد نمود[xix].   اين پيوند در سير تحولات تاريخ سياسي و اجتماعي ايران از قرن شانزدهم ميلادي به بعد از سطح ارتباط فردي به مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي ارتقاء يافت . همراهي شخصيت¬هاي برجسته مانند شيخ بهايي در همه شئون حکومت و تقابل علماء با منشور دشت مغان نادرشاه ، حکم جهاد علماء در حمله روس به ايران ، و اوج آن در صدور فتواي ميرزاي شيرازي در قيام تنباکو ، و بعد از آن نقشي که علماء در انقلاب مشروطه ايفا مي¬نمايند .  نمونه بارزي از اين نقش آفريني مي¬باشد[xx].

     جايگاه و نقش علماي اصفهان نيز در همين فرآيند قابل تحليل و بررسي مي¬باشد. حاج آقا نوراله و برادرش آقا نجفي ـ در تداوم سلف خويش ـ از علماي طراز اول ايران بودند که در نهضت مشروطه ايران در صدر رهبران قرار گرفتند .  بعد از تشکيل انجمن ملي حاج آقا نوراله به خاطر سابقه درخشانش از سوي علما و آزادي¬خواهان و بزرگان اصفهان به رياست انجمن برگزيده شده و امور سياسي ، اصفهان و بختياري و منطقه بزرگي ازمرکز ايران رسماً تحت نظر وي درآمد . بدين ترتيب يک مجتهد زعيم سياسي منطقه وسيع و مهمي گرديد و فرصت يافت در زماني که پايتخت به خود و دسته بندي¬هايش مشغول بود ، آرمان¬هاي سياسي اسلام را در سطح وسيعي به اجرا درآورد[xxi].

     از سويي اين دو مقام روحاني و ديگر روحانيت اصفهان و ساير بلاد اسلامي سابقاً با ايل بختياري مرتبط بودند . به طوري که گاهي علماي اصفهان واسطه شفاعت خوانين نزد حکومت بودند . به عنوان نمونه در زماني که امامقلي¬خان و رضاقلي¬خان به دستور امين السلطان دستگير و زنداني شدند آقا نجفي نامه¬اي به وي نوشت و شفاعت اين دو خان بختياري را خواستار شد و امين السلطان نيز اجابت نمود[xxii].  يا اينکه در سال 1295 هـ.ق با فتواي حاج شيخ جعفر شوشتري حسينقلي¬خان به سرکوب طايفه " بني ابدال خان  " که به آزار و اذيت سادات حسيني شوشتر پرداختند ، رفت.  و زماني به حکم جهاد روحانيت عليه ايل "  ديرکوند " که به همسر يکي از علماي بزرگ و معروف شوشتر که در راه بازگشت از حرم امام رضا(ع ) مورد هتک حرمت قرار گرفتند، اسفنديار خان سردار اسعد به سرکردگي هفده هزار سوار بختياري مأمور سرکوب اين ايل شدند و متجاوزين را شکست داد[xxiii].

      رابطه نزديک ضرغام السلطنه حاج ابراهيم خان با حاج سيد احمد نور بخش که انساني پاک ضمير و از سلسله خاکساريه بود و با دستگيري وي ضرغام السلطنه به کسوت اين سلسله در آمد[xxiv].  از جمله سوابق روشن اين ارتباطات مي¬باشد . اين ارتباطات در جريان وقايع انقلاب مشروطه در سطوح مختلفي نمايان شد . به طوري که مورخ شهير دکتر مهدي ملک زاده يکي از عوامل مؤثر حضور بختياري¬ها در انقلاب مشروطه را نقش حاج آقا نوراله و ارتباط وي با بختياري¬ها مي¬داند و مي¬نويسد : «حاج آقا نوراله قائد مشروطه خواهان اصفهان بود و در ميان معاريف ايل بختياري اين روحاني آزاد منش ، به واسطه صفات حسنه و مقام علمي و ثروت بسيار و بي طمعي و احترام زيادي که در ميان مردم پيدا کرده بود خوانين بختياري به او احترام مي¬گذاردند . و با او رابطه و آمد و شد بسيار داشته و همين رابطه و آمد و شد ها سبب شد که حاج آقا نوراله جمعي از آنها را به طرفداري از مشروطه متمايل نمايد»[xxv].

پيوند علماي اصفهان و بختياريها در فتح اصفهان :
      از روزي که جنبش مشروطه خواهي درايران آغاز گرديد، محمدعلي ميرزاکه درآن زمان وليعهد بود روي دشمني نشان داد . زيرا از آغاز زندگي با فرمانروايي خودکامانه بار آمد و هميشه مردم را زير دست خود ديده بود[xxvi].  پس از مرگ مظفرالدين شاه وقتي نوبت پادشاهي به وي رسيد به اشکال مختلف سد راه مشروطيت شد و نهايتاً هم با هم دستي روس¬ها مجلس را به توپ بست و همين که در تهران مجلس را برانداخت با دستور او در شهرها حکمرانان ، دست گشادند و انجمن¬ها را بستند و قانون را از ميان برداشتند ، به آزادي¬خواهان آزارها رسانيدند ،ودوباره چوب و فلک را به کارانداختند، دستگاه خودکامگي رادر چيدند[xxvii].  در اصفهان نيز بساط استبداد با حاکميت محمدخان اقبال الدوله کاشاني و نايب الحکومه¬اش احمد خان معدل شيرازي که از طرف محمدعلي شاه به حکومت اصفهان منصوب شدند ، آغاز شد . آنها با رفتارخشونت آميزواعمال ناهنجار خودسرانه¬ي سربازان لگام گسيخته¬ي دولتي ،عامه اهالي اصفهان را به ستوه آورده چندان که رفع آن غائله را درمساجد و معابد از خدا مي¬خواستند . زعماي مشروطيت و احراراصفهان که رئيس و پيشواي آنها،آيت الله حاج آقانوراله مسجد شاهي بود.در صدد تدبير وچاره جويي برآمده به انواع وسايل متوسل شدند[xxviii].

     همچنين علماي سه گانه عتبات يعني آخوند خراساني ، حاجي تهراني ، حاجي شيخ مازندراني تلگراف¬هاي متعدد به سراسر ايران فرستادند و از جمله تلگرافي توسط آقا نجفي به رؤسا و امراء خوانين بختياري اعلام کردند : «تمامي دلگرمي را به غيرت ديني آن برادران گرامي داشته و داريم سريعاً به همه اعلام مي¬داريم که مساعدت در تشبيبه اساس مشروطيت ، چون موجب حفظ دين است به منزله¬ي جهاد در رکاب مبارک امام زمان ( عج ) و همراهي با مخالفين مشروطيت و اطاعت احکامشان در تعرض به احدي از هواخواهان آن اساس ، در حکم اطاعت از يزيدبن معاويه و منافي با مسلماني است[xxix].   انجمن سري اصفهان به رياست حاج آقا نوراله ، به عنوان حمايت از مظلومان و اطاعت احکام علماي روحاني و مراجع تقليد ايران و عراق عرب که زعيم مطلق آنها مرحوم آيت اله آخوند ملا محمد کاظم خراساني بود[xxx].  تصميم گرفتند از ايل بختياري استمداد نمايند . سايراعضاي انجمن نيز اين پيشنهاد را مقرون به صواب ديده و موافقت نمودند[xxxi]. در همين اوقات عليقلي¬خان سردار اسعد از اروپا محرمانه به بختياري آمده بود به طور ناشناس وارد اصفهان شد و با آقا نجفي و حاج آقا نوراله ملاقات کرد . و سپس در منطقه بختياري با صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه گفتگوهايي داشت و بعد از يک هفته به پاريس بازگشت[xxxii] .

      پس از آن آقا نجفي و حاج آقا نوراله تصميم گرفتند با ياري ايل بختياري اصفهان را از تعديات اقبال الدوله نجات دهند براي انجام اين تصميم حاج آقا نوراله بر آن شد که صمصام السلطنه را که از سوي محمد علي شاه از مقام ايلخاني عزل شده و ناراضي بود و مي¬توانست به آساني يک اردوي کافي از افراد بختياري را تجهيز کند براي تسخير اصفهان دعوت نمايد و همچنين ضرغام السلطنه بختياري را براي حمايت فرا خواند . براي انجام اين منظور ، حاج آقا نوراله به صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه نامه نوشت و با تشريح اوضاع کلي ايران و اصفهان آن دو را براي تسخير اصفهان تشويق نمود . او در نامه خود از " ضرغام "  که با او ارتباط قبلي داشت ، خواست با نماينده او نزد "صمصام" برود با او گفتگو کند و او را به حمايت کامل انجمن ولايتي اصفهان مطمئن سازد[xxxiii].

     دکتر مسيح¬خان نماينده حاج آقا نوراله در شلمزار با صممصام السلطنه و سران بختياري ملاقات نمود و لزوم قيام خوانين را به منظور دفع ظلم و ستم گوشزد ساخت ، صمصام السلطنه قول مساعدت داد اما نگران حضور ضرغام السلطنه در منطقه بود . دکتر مسيح¬خان جريان وقايع را براي حاج آقا نوراله ارسال نمود[xxxiv]. حاج آقا نوراله براي تأمين منظور از آقاي سيد احمد نور بخش که سابقه مراودت با ابراهيم خان ضرغام السلطنه داشت و ضرغام از مريدان وي بود[xxxv].  خواست براي ملاقات خوانين بختياري راهي اين منطقه شود . وي با حضور در منطقه با ايجاد الفت ميان اولاد حسينقلي خان به سرکردگي صمصام السلطنه و اولاد رضاقلي خان ايل بيگي به سرکردگي ضرغام السلطنه ، از آنها خواست براي نجات اصفهان حرکت کنند [xxxvi].

      سيد احمد نوربخش در قلعه دزک در اجتماع بختياري¬ها که صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه نيز حضور داشتند با تکيه بر غيرت ديني مردم خطاب به آنان گفت : " امير المؤمنين علي ( ع) نان جو وخرما ميل مي¬فرمودند و از مسلمانان رفع ستم مي¬نمودند مولاي متقيان تا طومار ظلم و ستم را در هم نپيچيد از پاي ننشست پس بر ما که شيعه و از پيروان علي ( ع ) مي¬باشيم لازم و واجب است از پيشواي مسلمانان سرمشق گرفته و در صحنه نبرد و کارزار مولا را حافظ و نگهدار خود بدانيم .شيعيان خالص به اتکاي ايماني که به خاندان نبوت دارند از هيچ پيش¬آمدي نبايد بهراسند و خود را براي مقابله با هرنوع مخاطره¬اي آماده نمايند " .

     بيانات سيد احمد نوربخش به حدي مؤثر واقع شد که عموماً فرياد کشيدند جان همه به قربان علي و آمادگي خود را براي پشتيباني از مشروطيت اعلام داشتند . صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه نيز با وساطت سيد احمد نوربخش پس از سال‌ها رنجش و کدورت با صفا و صميميت دست اتحاد و هم پيماني به هم دادند[xxxvii].  پس از اين مقدمات صمصام السلطنه و ضرغام نقشه حمله به اصفهان را طرح کردند و شرحي به حاج آقا نوراله نوشتند و نقشه خود را اطلاع دادند و براي اطمينان از پشتيباني علماي اصفهان شرايطي را مطرح نمودند .  حاج آقا نوراله فوراً دو نامه براي صمصام السلطنه فرستاد و به وي اطمينان لازم را براي حمايت همه جانبه داد و مدتي بعد در ملاقاتي که ميان آقا نجفي و حاج آقا نوراله و صمصام السلطنه صورت گرفت عهد و پيمان بستند و براي تحکيم ميثاق قرآن مهر کرده و محل حقوق بختياري از محل ماليات ها تعيين گرديد[xxxviii].  

     چند روز بعد ضرغام السلطنه به اتفاق يک اردوي هزار نفري از افراد سوار و پياده مسلح بختياري به سوي اصفهان آمدند و پس از چند روز زد و خورد موفق شدند نيروهاي اقبال الدوله را شکست دهند . "اقبال الدوله "که در مقاومت مأيوس شده بود در کنسولگري انگليس متحصن شد"احمد خان معدل شيرازي" هم که مسبب واقعي اين فتنه بود گريخت . سه روز پس از ورود ضرغام السلطنه و استقرار قدرت او در اصفهان ، صمصام السلطنه در ميان استقبال شکوهمند مشروطه خواهان با يک اردوي هزار نفري وارد شهر شد و حکومت اصفهان را در دست گرفت[xxxix].   به اين شکل يکي از مراکز مهم کشور از يوغ استبداد محمدعلي شاه خارج شد و موجبات سرور و شادماني ساير شهرها را فراهم نمود و مقدمات فتح تهران و عزل محمدعلي شاه را رقم زد .

      بدون ترديد سابقه ارتباط ميان علماي اصفهان و سران ايل بختياري و عشق و علاقه ي بختياريها به اهل بيت از جمله محورهاي تأثير گذاري بوده که در اين مقطع حساس زمينه انسجام خوانين بختياري را ايجاد نمود و به خصومت ديرينه اي که ميان خانواده ايل بيگي به رياست ضرغام السلطنه و خانواده ايلخاني به رياست صمصام السلطنه خاتمه داد. و توانست ميان آنها الفت ايجاد نمايد . اتکاء به باورهاي ديني در رفتار و منش ضرغام السلطنه، که به اعتراف اکثر منابع تاريخي عامل کليدي فتح اصفهان نقش آفريني او بود ـ گرچه بعد از پيروزي مورد بي مهري قرار مي گيرد ـ به نحو بارزي نمايان است .

    فتح اصفهان در 4 ساعت
  جلال الدين همايي در مقدمه بسيار ارزشمند خود بر ديوان طرب مي¬نويسد : «نخستين کسي که پيشتاز معرکه گرديد و دعوت علما و سران آزادي‌خواه اصفهان را لبيک گفت همان ضرغام السلطنه بختياري بود که با فرزند شجاع و دليرش " ابوالقاسم خان " و گروهي از شجعان فداکار بختياري که عده ي مجموع آنها را يکصدو ده تن به عدد مبارک علي ( ع )  مي-گفتند . در روز عرفه ذي الحجه سنه 1326 قمري به اصفهان آمد و با قواي دولتي جنگي مردانه  کرد . و به مصداق « کَم مِن فِئه قَليله غَلِبَت فِئه کَثيره بِاِذنِ الله » در اندک مدتي شکست فاحش به نيروهاي اقبال¬الدوله وارد آمد و توپخانه سنگين آنها از کارافتاد»[xl].  ضرغام السلطنه زماني که پس از فتح تهران مورد بي مهري قرار مي گيرد نيز انگيزه ي اوليه خود را اعتقادات ديني معرفي مي¬نمايد و مي¬گويد : من به واسطه¬ي اشاره¬ي غيبي از مسکن خود با 110 تن سوار حرکت کرده اصفهان را در چهار ساعت گرفتم[xli].

     علاوه بر اين بي بي مريم خواهر صمصام السلطنه که خود شاهد حرکت سواران بختياري به سمت اصفهان بود  ميگويد : " صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه عمو زاده‌هايم با هم عهد و ميثاق نمودند و حاج آقا نوراله که يکي از مجتهدين بزرگ بود ... به قرآن براي صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه قسم خوردند که دست اتحاد به هم بدهند و علم آزادي را بلند کنند[xlii].  او خود از اين حرکت به وجد آمد و افسوس مي¬خورد که چرا من زن هستم و نمي¬توانم براي آزادي ملت جانفشاني کنم يا حد اقل نقش يک پرستار را براي جوان¬هاي رشيد بختياري داشته باشم . سپس خطاب به سواران بختياري که عازم حرکت به سوي اصفهان بودند مي¬گويد : حالا که تصميم داريد ، در اين کار متعهد و مردانه باشيد اگر تمام مردان بختياري شهيد شدند زن¬هاي بختياري را جمع نموده کفن به گردن ، تفنگ به دست براي شکست دشمن رو به طرف اردوي استبداد حرکت مي¬کنيم . سپس آنها را با قرآن بدرقه نمودم . و هزاران بار با خداي خود راز و نياز نمودم و توفيق برادر عزيز و همراهان را از خداوند خواستم[xliii].

    شعراي عصر مشروطه نيزدر آثار خود ضمن ستايش بختياريهادر فتح اصفهان ارتباط علماي اصفهان و نقش اعتقادات مذهبي ضرغام السلطنه در اين ماجرا رابخوبي بيان مي کنند . که نمونه هايي ازآنهارا ذکر مي کنيم.اشعار مکرم اصفهاني راجع به فتح اصفهان:
اقبال ستمگر  بصفاهان  چو گذرکرد        شيـرازه کار همـه زير و زبر کرد
از بهرحکومت چودراين شهر مقرکرد       بيداد وجفايش بدل سنگ اثرکرد
.......................................
پس حجه الاسلام[xliv] خبردادبه تهران     کاين حاکم بدبخت چه خواهدزصفاهان
هر روز کند کج روي  و تندي و طغيان        نه دل بدليل آرد و نه گوش به برهان
....................................
آن شير دژآگه بحق بودچو ضرغام       ضرغام حقيقت که ازاو روز عدو شام
افراشت علم را زپي ياري اسلام        زدجانب اين شهر پي دفع ستم گام
قدرعدد اسم علي همرهش الوار        يعني  صد  و ده تن  ز دليران وفادار
گفتند  ز مهــر علي  حيـدر کرار          امروز نمائيم  يکي جنگ نمودار[xlv]
مرحوم وحيد دستگردي در اين باره اشعاري دارد که چند بيتي از آن را ذکر مي کنيم:
اصفهان را طالع مقبل قرين شد بخت يار     از ورود  موکـب  ايل  جليـل  بختيـار
احمدالله کزرضاي نوربخش[xlvi] آسمان     شمس رحمت گشت ازشرق حقيقت آشکار[xlvii]
ترجيع¬بندي که در سنه¬ي 1327 قمري بعد از فتح اصفهان توسط طرب اصفهاني و به پيشنهاد ابراهيم خان ضرغام السلطنه نوشته شد سند گوياي ديگري بر اين مدعاست که در پايان کلام نقل مي¬نمائيم.
مـا چاکـر  شـاه  ذوالفقــاريم        در کشـور فقـر  تاج داريم
ماشيرة عشق وجذبه¬ي شور        مـا حـب علـي  بختياريم
از  همـت  صاحـــب   ولايـت          «ضرغـام» دليـر کارزاريم
هم نام خليل و چون براهيم         ما شيعه¬ي هشت و چهاريم
ما خاک نشين کوي عشقيم         يعني که به فقر خاکساريم[xlviii]

نتيجه گيري :
     انقلاب مشروطيت، حرکت مهم و نقطه عطفي در تاريخ معاصر ايران به شمار مي¬رود، اين نهضت تحت تأثير عوامل مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي ، فرهنگي به وقوع پيوست. در اين حرکت عظيم اقشار مختلف اجتماعي نقش داشتند که يکي از آنها ايل بختياري بود. پژوهشگران در بررسي نقش اين ايل به بعضي از عوامل گرچه به صورت محدود پرداختند و در مجموع دلايل زير راموجب ورود بختياري ها به اين قيام مي دانند: الف) کين خواهي بختياري از قاجارها. ب) اشتراک منافع بختياري¬ها و انگليسي¬ها.  ج)تلاش بختياري¬ها براي کسب  قدرت در تداوم قدرت گيري ايلات در تاريخ ايران. د) مشروطه طلبي و آزادي¬خواهي. ه) اختلاف درون ايلي و ....

     علاوه براين دلايل ، عامل ديگري که قابل تأمل و  بررسي است نقشي است که تحت تأثير روابط علماي اصفهان و خان هاي بختياري شکل گرفت. رسالت ديني روحانيت در تاريخ ايران و مراوده ي روحانيت اصفهان در اين راستا، با مردم و سران ايل بختياري از سويي  و پيشينه مذهبي بختياري¬ها و اعتقاد آنها به آموزه¬هاي ديني و اظهار علاقه¬مندي به ائمه اطهار از جهتي سرمايه ي نهفته اي بود که در جريان انقلاب مشروطه دستمايه ي شکل گيري ائتلاف علماي اصفهان به رهبري "حاج آقانوراله" و"آقا نجفي"و بختياري ها به رهبري "صمصام السلطنه و"ضرغام السلطنه" شد. اين ائتلاف که بر بنياد نمادهاي مذهبي شکل گرفت عامل اصلي فتح اصفهان و ايجاد تزلزل جدي در حاکميت استبداد شد، چرا که به اعتراف مورخين تصرف اصفهان کليد فتح تهران و عزل محمد علي شاه بود.

داراب ظفريان
پي نوشت ها:
________________________________________
1 - ملک زاده،مهدي ، تاريخ مشروطيت ايران،تهران ،انتشارات سخن،1385،ج4و5،ص1081.
2 - حائري ، عبدالهادي،:تشييع و مشروطيت درايران، تهران ، اميرکبير،1364ص19 و گارثويت ، جن راف،تاريخ سياسي اجتماعي بختياري، ترجمه مهراب اميري، تهران ، سهند،1373،ص256.
3- ايوانف،يوري سرگيويچ،:انقلاب مشروطيت ايران،ترجمه کاظم انصاري، تهران، حبيبي،1357،صص61-60.
4- بختياري،سردارظفر،:يادداشت هاوخاطرات سردار ظفر، تهران ، يساولي،1362،ص23.
5 -ملک زاده،مهدي ،:تاريخ مشروطيت ايران،ج4و5،ص1081.
6- ديه تر،امان، بختياري¬ها عشاير کوه نشين ايراني در پويه تاريخ ترجمه محسن محسنيان ، مشهد، آستان قدس رضوي،1363،ص77.
7- سرداراسعد،علي قلي خان بختياري،تاريخ بختياري، تهران،نشراساطير،1376،ص178.
8-آخوندي،اردشير- زماني پور، بابک ،سيماي ميراث فرهنگي صنايع دستي و گردشگري استان چهارمحال و بختياري،1385 ص43.
9- سرداراسعد،علي قلي خان بختياري،تاريخ بختياري،ص51.
10- گارثويت، جن راف ،بختياري در آيينه تاريخ ترجمه ،مهراب اميري ، تهران ، آنزان،1357،ص19.
11- بيشوپ،ايزابلا،از بيستون تا زردکوه بختياري ترجمه مهراب اميري، تهران ، آنزان ،1375 ،ص189.
12- سرداراسعد،علي قلي خان بختياري،تاريخ بختياري،ص365.
13 - بختياري،بي بي مريم ،خاطرات سردار مريم بختياري  تهران،آنزان،1383،ص26.
14- بختياري،سردارظفر،يادداشت هاوخاطرات سردار ظفر،ص205و مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي1373، کتاب ششم ،کتابچه خاطرات حسينقلي¬خان ايلخان  بختياري،ص145.
15- همان، ص46-43.
16- اوژن ،ابوالفتح ، تاريخ بختياري، تهران،انتشارات وحيد،1345،صص203-201و سرداراسعد،علي قلي خان بختياري،تاريخ  بختياري،ص452.
17- بختياري،بي بي مريم ،خاطرات سردار مريم بختياري، ص181.
18- الگار، حامد، دين ودولت درايران(نقش علماءدردوره¬ي قاجاريه)،ترجمه ابوالقاسم سري تهران ،انتشارات توس،1369،ص23.
19- همان،ص37.
20- مجموعه مقالات همايش پژوهش جريان¬هاي فکري مشروطيت، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش¬هاي سياسي ،1386،ص74.
21- 1مجموعه مقالات همايش اصفهان و مشروطه¬ي اصيل ايراني به اهتمام دکتر محمدعلي چلونگر، سازمان ميراث فرهنگي و تفريحي شهرداري اصفهان،1385،ص466.
22-ابطحي،علي¬رضا، نفت و بختياري¬ها،تهران،مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر،1384،ص23.
23- بختياري،سردارظفر،يادداشت هاوخاطرات سردار ظفر،ص177.                                                                  
24- طرب اصفهاني، ميرزاابوالقاسم،ديوان طرب بامقدمه جلال الدين همايي،تهران،نشر فروغي،1342،صص500-499.
25- ملک زاده،مهدي ،تاريخ مشروطيت ايران،ج4و5،ص1083.
26- کسروي،احمد،تاريخ مشروطه ايران، تهران،انتشارات مجيد،1379،ص564.
27- همان،ص426.                                 
28- طرب اصفهاني، ميرزاابوالقاسم،ديوان طرب بامقدمه جلال الدين همايي،ص501
29- رجايي،عبدالمهدي ، تاريخ مشروطيت،اصفهان،سازمان فرهنگي هنري شهرداري اصفهان،1385،ص392.
30- طرب اصفهاني، ميرزاابوالقاسم،ديوان طرب بامقدمه جلال الدين همايي،ص501.
31- دانشورعلوي،سيد نوراله،جنبش وطن پرستان اصفهان و بختياري،تهران، چاپ سينا،1335ص34 و طرب اصفهاني،ميرزاابوالقاسم،ديوان طرب بامقدمه جلال الدين  همايي،ص501.
32- صفايي،ابراهيم،انقلاب مشروطيت به روايت اسناد ، تهران، انتشارات ايرانيان،1381،ص317.
33- دانشورعلوي،سيد نوراله،جنبش وطن پرستان اصفهان و بختياري،صص21-20،و صفايي،ابراهيم،انقلاب مشروطيت به روايت اسناد،ص
34- همان،صص26-27،و اوژن ،ابوالفتح،تاريخ بختياري،صص199-200.
35- طرب اصفهاني، ميرزاابوالقاسم،ديوان طرب بامقدمه جلال الدين همايي،ص449.
36- دانشورعلوي،سيد نوراله،جنبش وطن پرستان اصفهان و بختياري،صص28-27.
37- همان،ص36،و اوژن ،ابوالفتح،تاريخ بختياري،ص200.
38- دانشورعلوي،سيد نوراله،جنبش وطن پرستان اصفهان و بختياري،ص38-39-40.
39- اوژن ،ابوالفتح،تاريخ بختياري،ص203و صفايي،ابراهيم،انقلاب مشروطيت به روايت اسناد،ص230.
40- طرب اصفهاني، ميرزاابوالقاسم،ديوان طرب بامقدمه جلال الدين همايي،ص503.
41- عين السلطنه،قهرمان ميرزا، روزنامه خاطرات عين السلطنه به کوشش سالور و ايرج ميرزا، تهران، بي جا،1377 ،ص248.
42- بختياري،بي بي مريم،خاطرات سردار مريم بختياري ،ص177
43- همان،صص182-181.
44- حاج آقا نوراله اصفهاني
45- اوژن ،ابوالفتح،تاريخ بختياري،صص206-205
46- سيد احمد نوربخش
47-اوژن ،ابوالفتح،تاريخ بختياري،صص225-224
48- طرب اصفهاني، ميرزاابوالقاسم،ديوان طرب بامقدمه جلال الدين همايي،صص509-510.

 

منبع: سایت تاریخ و فرهنگ بختیاری


این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 487
بازدید هفته : 1333
بازدید ماه : 2638
بازدید کل : 84399
تعداد مطالب : 175
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1